×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سیروسلوک

لحظاتی با من

می رفتم تا یادگار ها را دفن کنم

می رفتم تا یادگار ها را دفن کنم


 

monarch.jpg

 

می رفتم در كوچه باغ بزرگ طبیعت
با كوله باری سنگین

میرفتم
با یادها, یادگارها
با مرگ صد بهار و هزاران پاییز
می رفتم تا دفن كنم
با اشكی بدرود بگویم همه را
آنگاه آسوده زندگی آغاز كنم
در عمق جنگل گوری كندم
در دیارگاه
آنجا كه میعاد عاشقانه كوه و دریاست
گور می كندم اما
انگار
مژه ام می كاوید كه چنین سخت مهیا می شد
و شاید هنوز می ترسیدم
دفن یادگارها هرگز سهل نیست
سرانجام دفن كردم همه را
حالا دیگر در كوچه باغ بزرگ طبیعت
من بودم و نقاش ازلی
كه به شادی از رهاییم
شكوهی میداد آسمان را با ابر
حتی خورشید را گردانید تا حرم آنرا از من دور كند
به خیال آرامم كرد
آنگاه آهسته در گوشم گفت:
بی نیازی؟
خوشبخت؟
گفتم :نه
عشق می خواهم
نا امید بیرونم كرد از بهشت!
شنبه 5 آذر 1390 - 8:07:21 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


....


...


راستی یادت هست؟


بیقرارم


تنبل‌ها (tardigrades) سازگارترین موجودات دنیا


مقامات عظما و قدرتمند آفریقا


عکس هایی از عجیب ترین جانوران در حال انقراض


چرا گوش کبکها سنگین است؟


آموزش شعبده بازی


تنها تماشاچی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

140293 بازدید

44 بازدید امروز

57 بازدید دیروز

657 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements