×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سیروسلوک

لحظاتی با من

رفت تا او زنده بماند

رفت تا او زنده بماند


مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند آنها عاشقانه یكدیگر را دوست داشتند .زن جوان:یواش تر برو، من
می ترسم. مرد جوان:نه اینطوری خیلی بهتره .زن جوان:من خیلی می ترسم .مرد جوان:خوب،اما اول باید بگویی كه دوستم داری.زن جوان:دوستت دارم،حالا می شه یواش تر برونی.مرد جوان:مرا محكم بگیر.زن جوان:خوب ،حالا می شه یواش تر برونی. مرد جوان:باشه به شرط اینكه كلاه كاسكت مرا برداری و روی سر خودت بگذاری،آخه نمی تونم راحت برونم،اذیتم می كنه.
روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود .برخورد موتور سیكلت با ساختمان حادثه آفرید.در این سانحه كه به دلیل بریدن ترمز موتور سیكلت رخ داد ،یكی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود .پس بدون اینكه زن جوان را مطلع كند با ترفندی كلاه كاسكت خود را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند .
دمی می آید و باز دمی می رود .اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد كه نفس آدمی را می برد.

شنبه 5 آذر 1390 - 7:49:41 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


....


...


راستی یادت هست؟


بیقرارم


تنبل‌ها (tardigrades) سازگارترین موجودات دنیا


مقامات عظما و قدرتمند آفریقا


عکس هایی از عجیب ترین جانوران در حال انقراض


چرا گوش کبکها سنگین است؟


آموزش شعبده بازی


تنها تماشاچی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

140306 بازدید

57 بازدید امروز

57 بازدید دیروز

670 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements